..♥♥..................
nyctophilia
افرادی که عاشق شب و تاریکی هستن و حینش احساس آرامش می کنن
Pluviophile
افرادی که عاشق بارونن و در بارون احساس شادی و ارامش خاطر پیدا میکنن
Selenophile
افرادی که عمیقاً عاشق ماه هستن و به طور ناخوداگاه جذبش می شن
Stigmatophile
افرادی که عاشق تتو کردن و پیرسینگ زدن هستن
Texteovert
افرادی که با چت کردن نسبت به دیدار حضوری یا تماس تلفنی یا تصویری راحت ترن
opacarophile
به کسایی می گن که دوست دارن به تماشای غروب افتاب بشینن و از اون لذت می برن
Tsundoku
افرادی که عاشق کتاب خریدن هستن ولی اونو نصف نیمه رها می کنن و نمیخونن
tidsoptimist
افرادی که همیشه دیر سر قرار خود می رسن چون فکر می کنن به اندازه ی کافی وقت دارن
ilunga
افرادی که برای بار اول همه چیزو می بخشن، بار دوم تحمل می کنن وای بار سوم براشون وجود خارجی نداره، درواقع تو براشون وجود خارجی نداری
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *
میگفت برو واسه خودت یه حلقه بخر! گفتم حلقه واسه چی؟!؟
گفت واسه اینکه با هدفات و آرزوهات ازدواج کنی! حلقه رو دستت کن که هرجا خواستی تنبلی کنی و جا بزنی یادت بیفته یه تعهدی با آرزوهات داری؛یادت بیفته جا زدن،خیانته و تو تعهد داری به خودت،به آرزوهات و به قلبت
:)❤️
^^^^^*^^^^^
دوم راهنمایی یه معلم ریاضی داشتیم تیکه کلامش این بود « خدا رو چه دیدی شاید شد »
یادم میاد همون سال یکی از بچه ها تصادف کرد و دیگه نتونست راه بره... دیگه مدرسه هم نیومد. فقط یه بار اومد واسه خداحافظی که شبیه مراسم عزاداری بود. همه گریه می کردیم و حالمون خراب بود. گریه مون وقتی شروع شد که گفت به درک که نمی تونم راه برم، فقط از این ناراحتم که نمی تونم بازیگر بشم. آخه عشق سینما بود. سینما پارادیزو رو صد بار دیده بود. سی دی تایتانیک رو اون برای همه ی ما آورده بود. معلم ریاضی مون وقتی حال ما رو دید اون تیکه کلام معروفش رو به اون رفیقمون گفت
« خدا رو چه دیدی شاید شد »
وقتی این رو گفت همه ی ما عصبی شدیم چون بیشتر شبیه یه دلداری مزخرف بود برای کسی که هیچ امیدی برای رسیدن به آرزوش نداره
امشب تو پیج رفیقم دیدم که برای نقش اول یه فیلم با موضوع معلولیت انتخاب شده و قرارداد بسته... مثل همون روز تو مدرسه گریه م گرفت
فکر می کنی رسیدن به آرزوت محاله؟!؟
« خدا رو چه دیدی شاید شد »
حسین حائریان
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
امیدوارم سال دیگه که پالتوهامونو از تو لباس زمستونیا در میاریم و یه ماسک تو جیبش پیدا میکنیم
بگیم خوب شد اون روزا گذشت
*shadi* *belgheis*
@~@~@~@~@~@
عاقا پارسال زنداییم مارو با مامان بزرگم اینا رو خونشون دعوت کرد
بعد قرار شد هم فلافل درست کنه هم کتلت
*modir* *modir*
خلاصه ما زودتر رفتیم خونه داییم اینا چون زنداییم مامانش اینا و آجیش اینا رو هم دعوت کرده بود
مامان منم خواست پطروس فداکار بشه و بره کمکش
*labkhand* *labkhand* *labkhand*
قرار بر این شد که مامانم کتلت هارو درست کنه
زندایی گرامم فلافل رو درست کنه
بعد چون زنداییم بعضی وختا کارا رو میندازه گردن بچه هاش به بچه وسطیش (محمد متین) گفت بره واس فلافل نخودا رو خیس کنه
این بچه هم شش سالش بود
زیادیم گیج میزد
*gij_o_vij* *gij_o_vij* *gij_o_vij*
نگو این متین خر نخود ها رو با آب تو یخچال خیس کرده
زنداییمم یه ساعت بعدش نخود ها رو ریخت تو چرخ گوشت و چرخشون کرد
خلاصه
این مهمونا اومدن و وقت شام شد
من که کلا از فلافل بدم میومد نخوردم
مامانم هم کتلت خیلی دوست داشت اونم مثل من کتلت خورد
*ghoshname* *ghoshname* *ghoshname* *chosfil* *koloche*
ولی بابام از کتلت خیلی بدش میومد
فلافل خورد
*goz_khand* *khar_ghalt* *khar_ghalt*
ساعت 12 بود ما برگشتیم خونه
منم که گیج خواب
تا سرم به بالش رسید رفتم لالا
*bademjon* *bademjon*
بابام. هم بیدار موند میخواست رام جدید نصبکنه رو گوشیش کامپیوتر هم تواتاق منه
حدودا یک ساعتی از خواب من گذشته بود که با صدای مهیبی بیدار شدم
*hangidam* *hangidam*
دیدم بابام دویید بیرون
اومدم یه نصف عمیق بکشم خیالم راحت شه
بوی باد معده تو مماخم پیچید
*giji_viji*
با خشم اژدها اومدم بیرون دیدم مامانم از خنده پهن شده وسط سالن
*righ_khand*
بابام هم شرمسار نشسته کنج خونه
*narahat* *bi_chare*
فرداش از مامانم پرسیدم چشید؟
چون هوچی یادم نمیومد
شواهد امر نشان داد گاز نشت شده از جانب پدر جان بود
یعنی کارد میزدی خونم در نمیومد
*fosh*
نتیجه اخلاقی:
کارتو یا انجام نده
با اگه میدی به بچه نده
@~@~@~@~@~@
دلاتون شاد و دماغاتون چاقالو