o*o*o*o*o*o*o*o
بالاخره یه روز یه قرار مستقیم با خدا میگذارم
با هم میریم یه کافه دنج دو استکان چای با عطر مخصوص بالاخره حرفامو بهش میزنم
بهش میگم خدا جون چرا دنیات این شکلى شده
چرا به هر کى میگى دوست دارم ول میکنه میره
چرا دست هرکى رو میگیرى جفت پا برات میگیره
چرا دلا دیگه دل نیست حالا دیگه حال نیست نفسا دیگه حق نیست
چرا قلبامون دیگه مثله قدیم واسه هم نمیزنه
چرا یه سری دارایی شون اونقد زیاده که نمیتونن بشمارن
اما یه سری نداریشون اونقد زیاده که جون شمردنشو ندارن
ببخشیدا خیلی ببخشید خدا جون چرا جهنمو آفریدى اصلا
خیلیا بعد مرگشون دوست دارن مادرشون رو دوباره ببینن
اما تو بهشت رو گذاشتى زیر پاى مادرا خب منه جهنمى دلم براى مادرم تنگ میشه
خدا جون چرا تنهایى رو آفریدى چرا مشتى چرا بامرام چرا خدا جون
بعد خدا یه لبخند بزنه بگه چاییتو بخور داره سرد میشه
کافه چى از اون پشت داد بزنه داریم میبندیما
بعد بلندشم با خدا چهارتا خیابونو راه بریم
بهش بگم خدا جون میشه رفیقم باشى من دوست زیاد دارم اما رفیق ندارم
خیلی تنهام خیلیا دلمو شکستن ببین بنده هاتو دیگه هیشکی کسى واسه کسى لبخند نمیزنه
دیگه کسی دست کسیو بی منت نمیگیره دیگه دلا جون نداره
دوباره خدا بخنده برسیم سر چهار راه آخر
دستشو بذاره رو شونه هام بگه دیر وقته برو خونه شب پای سجاده باهم حرف میزنم
اما من خجالت بکشم بگم خیلی وقته بی معرفت شدم خیلی وقته سجادمو گم کردم
خیلی وقته میخواستم بهت بگم خدا جون مغزم دیگه نمیکشه
یه پارتی بازی کن جوابمو اینجا بده بعد من میرمو حالا حالاها پیدام نمیشه
باز هم همون لبخند و بزنه لبخند بزنه لبخند بزنه
بگه صبور باش دنیا اینجوری نمی مونه درست میشه بالاخره میرسه اون روز
o*o*o*o*o*o*o*o
آقای دکتر میشه تو نسخمون بنویسی
《یه نفر که حرفامونو بفهمه!؟》
میشه تجویزش کنی بریم بگیریمش
آخه هیچکس نمیفهمه ما چی میگیم
دورمون خیلی شلوغه ها،فک نکنی تنهاییم زده به سرمون،نه
ولی هیچ کدومشون نمیفهمن حرفامونو
یه بار میخواستیم با رفیقمون از ارتباطمون با جهان هستی حرف بزنیم دیدیم دغدغش اینه که یه لباسو دو جا نپوشه
رفتیم پیش یکی دیگشون میخواستیم بگیم جمع کن بریم دل طبیعت روحمون رو آرومش کنیم دیدیم درگیر اینه که مارک کفشش با مارک شلوارش یکی نیست
همین شد تصمیم گرفتیم حرفامون رو بنویسیم رو کاغذ خالی شیم
ولی فایدش چیه؟ما یکیو میخوایم بفهمه حرفامونو،که اونم نظر بده،دل بده به چیزایی که میگیم
نمیشه اینو تو نسخم بنویسی آقای دکتر!؟
o*o*o*o*o*o*o*o
✏فرزانه صدهزارى
📝مجموعه آقای دکتر
*~*****◄►******~*
یکی از بچه ها شب ها چشمش جایی را نمی دید
آخر شب رفته بود دستشویی، نمی توانست راه سنگرش را پیدا کند و برگردد
آقا مهدی که دید دارد دور خودش می چرخد، بهش گفته بود
«مال کدوم گروهانی ؟»
گفته بود
« بهداری »
آقا مهدی دستش راگرفته بود و آورده بودش دم سنگرش
قسم می خوردیم
« اونی که دیشب آوردت آقا مهدی بود »
باور نمی کرد
یادگاران، جلد سه، کتاب شهید مهدی باکری، ص 65
*~~~~~~~~*
توی ماشین داشت اسلحه خالی می کرد؛ با دو- سه تا بسیجی دیگر
از عرق روی لباس هایش می شد فهمید چه قدر کار کرده
کارش که تمام شد همین که از کنارمان داشت می رفت، به رفیقم گفت
« چه طوری مشد علی؟»
به علی گفتم « کی بود این؟»
گفت
« مهدی باکری ؛ جانشین فرمانده تیپ. »
گفتم
« پس چرا داره بار ماشین رو خالی می کنه؟ »
گفت
« یواش یواش اخلاقش می آد دستت »
یادگاران، جلد سه، کتاب شهید مهدی باکری، ص 28
وقتی موقع سحری مامانم لامپ ها رو روشن میکنه 😐😩😂
o*o*o*o*o*o*o*o
دوست بابام اومده خونمون میگه ماشالله بچتون چقدر بزرگ شده…چند سالشه؟
بابامم میگه نمیدونم خیلی وقته داریمش
|:
منو میگفـت
میفهمـی؟؟؟!خیلی وقته دارنم
:/
@~@~@~@~@~@
يه سري تو خونه ٣روز اعتصاب غذا كردم،روز چهارم خودم رفتم سر ميز شام
مامانم گفت اندازه تو غذا درست نكردم از فردا بيا غذا بخور
o*o*o*o*o*o*o*o
به مامانم میگم عروسی پسرخاله کراوات بزنم یا پاپیون ؟
میگه زنگوله بنداز که موقعی که مست کردی 4 ساعت دنبالت نگردیم
@~@~@~@~@~@
مامانم حالش بد بود گفتم استراحت کن ظرفارو من میشورم گفت تو کونتو بشور نمیخواد ظرفای منو بشوری
تخریب نمیکنه که از ریشه میزنه
o*o*o*o*o*o*o*o
یه روز مامانم داشت کتکم میزد که بابام اومد منو از زیر دمپایی ها کشید بیرون گفت این چه کاریه داری میکنی
منم کلی حال کردمکه یه جا بابام ازم دفاع کرد
که یهو بابام برگشت گفت
«با حیوانات مهربان باشیم »
@~@~@~@~@~@
دلم واسه نسله بعدی میسوزه
با یه مشت پدر بزرگ اَبرو برداشته چیکار میکنن
:///
o*o*o*o*o*o*o*o
همیشه بابام پای تلوزیون خوابش میبره و بمب هم کنارش منفجر کنی بیدار نمیشه ولی کافیه دستت به کنترل تلوزیون بخوره بیدار میشه میگه چرا کانالو عوض کردی داشتم اخبار گوش میدادم
@~@~@~@~@~@
قبلنا مامانم زنگ میزد خونه صداشو عوض میکرد میگفت عزیزم مامانت خونس ؟ما داریم میایم خونتون
و من مجبور میشدم خونه رو تمیز کنم
:|
o*o*o*o*o*o*o*o
توی حموم داشتم باصدای بلند میخوندم
عمر کمه صفا کن،گذشته رو رها کن
یه دفه فشار آب کم شد،گفتم الان من چیکار کنم
بابام داد زد گفت؛
اگه نباشه دریا،به قطره اکتفا کن
://
خود معین هم از کالیفرنیا اومد برا بابام دست زد
:))
@~@~@~@~@~@
الان نبین بچه هارو درحد مدلا خوشگل و خوشتیپ میکنن، زمان ما بابامون همه بچه هارو کچل میکردن
مدرسه ها شبیه معبد شائولین میشد
:))
o*o*o*o*o*o*o*o
ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﻴﮕﻢ ﮔﺸﻨﻤﻪ ﭼﻰ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﺑﺨﻮﺭﻡ؟؟؟
ﻣﻴﮕﻪ : ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﻫﺴﺖ، ﺭﻭﻏﻨﻢ ﻫﺴﺖ
☺
ﺑﺮﻭ ﻫﺮ ﭼﻰ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻯ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﻦ ﺑﺨﻮﺭ
ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺗﻮﻥ ﻗﺮﻣﻪ ﺳﺒﺰﻯ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﻨﻢ ﻳﺎ ﻓﺴﻨﺠﻮﻥ؟
@~@~@~@~@~@
یبارم مامانم داشت سریال یوسف پیامبر نگاه میکرد
زدم یه شبکه دیگه گفت
استغفرالله پسر فیلم پیامبرو قطع نکن معصیت داره
:///
o*o*o*o*o*o*o*o
اکثرمون همونی شدیم که مامان باباهامون بهمون هشدار داده بودن نشیم
@~@~@~@~@~@
کاش مامانم قبول میکرد وقتی سریالو میبینه تو تکرارش دیگه هیچ اتفاق جدیدی نمیوفته
o*o*o*o*o*o*o*o
به مامانم میگم
اگه یه روز من سکته مغزی کردم اعضای بدن منو اهدا کنید
.
.
.
.
.
.
با مهربونی میگه
پسر گلم تو مغزت کجا بود که بخواد سکته کنه
باید بشینی با هم برای مردنت یه فکر دیگه بکنیم
@~@~@~@~@~@
ناراحت بودم، مامانم اومد گفت ناراحتى؟ گفتم بله، گفت ناراحت نباش و رفت
.
.
.
.
.
پشمای مشاوره هاى دنيا جهت رفع افسردگى ریخت
o*o*o*o*o*o*o*o
مامان بزرگم روزی دو نوبت سریال یوسف رو نگا میکنه
هر بارم گوله گوله اشک میریزه میگه آی امام حسین قربونِ مظلومیتت بشم
@~@~@~@~@~@
هالووین فقط ۹ تماس بی پاسخ از مامان
o*o*o*o*o*o*o*o
مامان بابام تو زندگی قبلیشون قطعا گیره بودن وگرنه این حجم از گیر دادن توجیه ناپذیره
@~@~@~@~@~@
اولین بار که میخواستم بدون خانواده برم مسافرت، انقد مامانم به رفیقم سفارشمو کرده بود که تو جاده هی میزد بغل بهم میگفت سعید جیش نداری؟
o*o*o*o*o*o*o*o
صبح با مامانم دعوام شد عصر آماده شدیم بریم مهمونی به مامانم گفتم این کت بهتره یا اون کت چاهارخونه آبیه؟ گفت آفتابه طلا هم باشه جاش تو توالته 😐
@~@~@~@~@~@
معرفتو از مامانم یاد گرفتم که هرچی شد
باز غذامو اورد تو اتاقمو زد رو شونم گفت بخور زبونت سه متر درازتر شه
:)))
o*o*o*o*o*o*o*o
مامانم از گوگل عکس غذا سرچ میکنه میذاره گروهای همکاراش میگی ببینین چی پختم بعد به ما نون پنیر میده
@~@~@~@~@~@
یه بار با صدای بلند گفتم خدایا یه پول حسابی بده قول میدم به فقرا و نیازمندان کمک کنم
مامانم گفت چرا فکر کردی خدا نباید مستقیم بهشون پولو بده و باید بده به تو ؟
.
.
.
.
.
.
بینهایت دوسش دارم ولی منطقی بودنش گاهی عصبیم میکنه
😂
@~@~@~@~@~@
زندگی خانمها چهار مرحله دارد
.
.
.
.
.
١ - كودكي
٢ - جواني
٣ - اصلاً تكون نخوردي
٤ - چقد خوب موندي
o*o*o*o*o*o*o*o
خخخخخخخ چیست؟
تیکاف پیرمردا به مدت 10 ثانیه قبل از تف کردن
حالا هی تو پیاماتون به جای خنده بنویسید
خخخخخ...خخخخخخخخخخخخخخخخخ😂
@~@~@~@~@~@
به مامانم میگم میخوام تم تولدم سیندرلا باشه ، میگه باشه پس من و خواهرت میریم مهمونی تو خونه رو تمیز کن
o*o*o*o*o*o*o*o
اگه دیدین یه مرد سینشو سپر کرده, سرشو بالا گرفته و زبونش رو در اورده تعجب نکنید
اتفاق مهمی نیفتاده; داره زیپ شلوارشو میکشه بالا
آخرین بارتون باشه دخترا رو موقع ریمل زدن مسخره میکنیدااا
😡
@~@~@~@~@~@
*righ_khand* شاد باشید *righ_khand*
@~@~@~@~@~@ ی خاطره از ریقیدن یکی از آشناها میخام براتون بگم *vakh_vakh* طرف میگف یکی از همکارام رفیق فابریکمه ینی افتضاح باهم صمیمی هستیم *modir* ی روزتو اداره رفیقم از تو اتاق بلند شد رف سمت ته سالن ک یکم عقبتره و دشوری و آبدارخونه اونجاس منم فک کردم رفته دسشویی یواشکی رفتم نقشه خبیثانمو اجرا کنم *shool_maghz* همینک وارد قسمت دشوریا شدم یدفه بلند زارررررررتتت گوزید منم گفتم ناز نفستتت قنارییی *malos* کلاچو بکش داداچ ایطوری ک پاره میشی *palid* بعدشم دستمو پر آب کردم از بالا در ریختم رو سرش و فلنگو بستم *shadi* همینک از دشوریا بیرون اومدم دیدم رفیقم لیوان چایی ب دست از آبدارخونه اومد بیرون :khak: بش گفتم مگ دسشویی نرفتی *fekr* گف ن باو رفتم چای بنوشم *are_are* قضیه رو براش تعریف کردمو رفتیم تو یکی از اتاقا منتظر موندیم ببینیم کدوم بدبختی تو دشووری بود *khaak* عاقا چشتون روز بد نبینه رئیس اداره بود *chakeram_nokaram* با یقه شیخی و ریش و سیبیل و کت و شلوار تا نصفه خیسسس آب *ieneh* حالا اون دسای بندریتو بیار بالا نعرهه بزن *narahat* پیام اخلاقی اگ ی وختی تو ی اداره ای مشغول بکار شدید ببینید ک رئیس ادارتون کی میره دشوری و ی نقشه حسابی بکشید مثلا تو ی سطل بریقید و از بالای در دشوری رو سرش خالی کنید *gil_li_li_li* @~@~@~@~@~@
♥♥.♥♥♥.♥♥♥
به سلامتی رفیقی که
وقتی بردم گفت: اون رفیقه منه
وقتی که باختم گفت: من رفیقتم
♥♥.♥♥♥.♥♥♥
رسم رفاقت اینه که
با رفیق پیر شی
نه اینکه وسط راه
از رفیق سیر شی
♥♥.♥♥♥.♥♥♥
چتر و باران منی❤
جان منی❤
دل بدهی ❤
یا بکنی❤
دل به دریا زده ام❤
آمده ام❤
دل به دریا بزنی❤
رد شو از کوچه ما رخ بنما❤
بی تو بیمارم❤
آسمان ابر شده صبر بده❤
به من ای یا رب❤
بی تو بیمارم❤
آی رفیق قدیمی❤
توکه هنوز زندگیمی❤
بگو کجا رو دنبالت بگردم❤
آی هنوز بی وفایی❤
آی رفیقم کجایی❤
که بی تو کل شهر و دوره کردم❤
♥♥.♥♥♥.♥♥♥
♥♥.♥♥♥.♥♥♥
ببخشید اگه مشکلی توی پستم هست چون اولین دفعه ای هست که پست نوشتم
دوستدارتون فاطیما😎
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم